جدول جو
جدول جو

معنی نیم کوفت - جستجوی لغت در جدول جو

نیم کوفت(لَ زَ / زِ کُ)
نیم کوفته، نیم کوب، رجوع به نیم کوفته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کوزپشت، خمیده پشت، (آنندراج)، مرد کوزپشت، (ناظم الاطباء)، کسی که اندکی پشتش منحنی باشد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لُ / لِ)
بلغور. جریش. پله کو. نیم کوب. که تمام خرد نشده باشد به کوفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
سیم کوفته، گل و بته که از نقره بر رکاب و کمر و امثال آن کوفته باشند، نقره کوب، لگام سیم کوفت: و اسبی بلند برنشستی و با بناگوشی و زیربند و پاردمی و ساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364)، ده سر اسب تازی بود با زین و افسار از او سی سر با زین سیمکوفت، (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(صَ کُ)
نیم خفته. خمارآلود:
گلی بود در بوستان ناشکفت
همان نرگسی در چمن نیم خفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَبْ بَ)
نیم شکفته. غنچه ای که هنوز کاملاً باز نشده است:
لبت گوئی که نیم کفته گل است
می ونوش اندر او نهفتستی.
طیان
لغت نامه دهخدا
(فِ)
که به دین ایمان درستی ندارد. که اسلامش تمام و قلبی نیست: با خود گفتم این چنین مرداری نیم کافری (افشین) بر من چنین استخفاف می کند. (تاریخ بیهقی ص 172) .گفت این سگ ناخویشتن شناس نیم کافر بوالحسن افشین... از حد اندازه افزون بنواختیم. (تاریخ بیهقی ص 169)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ / زِ زَ)
نیم سوخته، نیم سوز:
ز آتش خورشید شد نافۀ شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز خوش دم از آن شد بهار،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ دَ)
سابیدن. سائیدن
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ)
نیم سفته:
یکی سفته و دیگری نیم سفت
یکی آنکه آهن ندیده ست جفت.
فردوسی.
، کنایه از ناتمام. (غیاث اللغات). نیم سفته. کنایه از سخن سربسته و ناتمام و اغلب بدین معنی تمام گوهر نیم سفت باشد نه تنها نیم سفت. (از آنندراج). رجوع به نیم سفته شود:
تو دانی که این گوهر نیم سفت
چه گنجینه ها دارد اندر نهفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ زَ)
نیم بسمل. ذبیح ناقص. (آنندراج). نیم کشته:
بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی
وز نیم کشت غمزه ش قربان تازه بینی.
خاقانی.
جهانی نیم کشت ناوک توست
ندیده هیچ کس زخم گشادت.
خاقانی.
چو مرغی نیم کشت افتان و خیزان
ز نرگس بر سمن سیماب ریزان.
نظامی.
- نیم کشت شدن، نیم بسمل شدن. بر اثر زخمی کاری به حال مرگ افتادن:
چون نیم کشت ناز شوم زآن نگاه گرم
ذوق تبسم نمکین می کشد مرا.
میلی (از آنندراج).
- نیم کشت کردن، سخت زخمی کردن. به شدت زجر دادن:
کوفت صوفی را چو تنها یافتش
نیم کشتش کرد و سر بشکافتش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
پله کو، پیله کو، نیم کوفته، (یادداشت مؤلف)، که آن را کوفته اند اما خوب نرم نشده است: جشب، آرد کردن نیم کوب را، (از منتهی الارب)،
- نیم کوب کردن، بلغور کردن، پله کو کردن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم کوز
تصویر نیم کوز
کسی که اندکی پشتش منحنی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کشت
تصویر نیم کشت
آنکه کاملا کشته و ذبح نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کوب
تصویر نیم کوب
آنچه را که کوبیده باشند ولی نه کاملا: نیم کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کوفته
تصویر نیم کوفته
نیم کوبیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم سوخت
تصویر نیم سوخت
آنچه کخ کاملا سوخته نباشد: (هیزم نیم سوخته)، قطعه ای از پارچه سوخته
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز نیم سوخته
فرهنگ گویش مازندرانی